مخاطب شناسی
این وبلاگ بصورت گروهی در راستای تحقیق و پژوهش در زمینه مخاطب شناسی فعالیت می نماید
ارسالي از [جنای آقای معالي دانشجوي جنگ نرم واژهٔ مخاطب مدتها است که در فرآيند ارتباطات جمعى اصطلاح رايجى شده براى اشاره به دريافتکنندگان در مدل سادهٔ خطى (منبع، مجرا / کانال، پيام، دريافتکننده، اثرات)، که توسط پيشگامان حوزهٔ رسانهپژوهى (مثلاً، نک: Schramm، 1954) ارائه شده است. گفتمان جا افتادهاى وجود دارد که بر طبق آن مخاطب بهطور ساده به خوانندگان، بينندگان، شنوندگان يکى از کانالهاى رسانهاى يا هر محتوا و نمايشى اشاره دارد. اين واژه، همچنين، يکى از شاخههاى موضوع مطالعهٔ ارتباطات معى و نيز يکى از حوزههاى اصلى پژوهشهاى تجربى را مشخص مىسازد. گردانندگان رسانهها و نيز نظريهپردازان رسانهاى از واژهٔ مخاطب درک يکسانى دارند و کاربرد آن از سوى استفادهکنندگان از رسانهها که اين واژه را بهعنوان يک توصيف بدون ابهام از خودشان مىشناسند، متداول است.
با اين همه، واژهٔ مخاطب، در پس کاربرد عاميانهاش، پُر است از اختلافات در معني، بدفهمىها، و اختلافات نظري. مشکلات فوق عمدتاً از اين حقيقت ناشى مىشوند که واژهٔ ساده و يگانهٔ مخاطب براى اشاره به واقعيتى بهکار مىرود که بهطور روزافزون در حال پيچيدهتر و متنوعتر شدن است و مىتواند پذيراى صورتبندىهاى نظرى متضاد باشد. در اين شرايط، يکى از صاحبنظران تا آنجا پيشرفته که مىنويسد آنچه در حال وقوع است همانا بههمريختگى آن چيزى است که واژهٔ مخاطب در پژوهشهاى ارتباطى در حوزههاى علومانسانى و اجتماعى به آن معطوف است(Biocca، 1988) به بيان ديگر، ما واژهٔ آشناى مخاطب را نگهداشتهايم اما موضوع آن در حال محو شدن است.
مخاطب بيشتر رسانههاى جمعى معمولاً جز بهصورت پراکنده و غير مستقيم قابل مشاهده نيست. از اينرو، اصطلاح مخاطب، همانند بسيارى از مفاهيم بهظاهر ساده در علوم اجتماعي، نظير جامعه و افکار عمومي، ماهيتى انتزاعى و قابل بحث دارد. همچنين، واقعيتى که واژهٔ مخاطب به آن بر مىگردد متنوع و مستمراً در حال دگرگونى است. بهعنوان نمونه، واژهٔ مخاطب را مىتوان بهطور يکسان در مورد گروه خوانندگان داستانهاى اوايل قرن هجدهم يا مشترکان برنامههاى تلويزيونهاى ماهوارهاى اواخر قرن بيستم بهکار برد، در حالى که دو پديدهٔ فوق بسيار متفاوت هستند. مثال فوق، توان و گستردگى واژهٔ سادهٔ مخاطب را نشان مىدهد و در عين حال توجه ما را به نارسايىهاى ايشان، در صورت فقدان يک فهم روشن و مقبول از معناى دقيق آن، جلب مىکند
انواع مخاطبان
اکنون، امکانات موجود براى شکلگيرى انواع جديدى از مخاطبان آنچنان بىشمار هستند که به کاربردن هيچگونهشناسى واحدى نمىتواند حق واقعيت را اداء کند. به سختى مىتوان واژهاى را تصور نمود که بتواند همه موارد عرضهشدگى به رسانهها را بپوشاند - مواردى که از فيلمهاى پخش دشه در هواپيما تا پيامهاى درج شده بر روى هر آنچه جلب توجه مىکند را شامل مىشوند. با اين حال، نظريهها و پژوهشهاى مربوط به مخاطبان ما را مجاز مىدارند تا برخى ابعاد کليدى و محدود را به دست دهيم تا بتوان بر اساس آنها انواع مخاطبان را نمايش داد. ابعاد مربوط به انواع مخاطبان همان متغيرهاى احتمالى براى مطالعه تجربى رفتار مخاطبان نيز هستند. هرچند، همزمان با گسترش رسانهها و تغيير اهميت نسبى متغيرهاى قديم، متغيرهاى جديد هميشه مطرح مىشوند، ابزار مفهومى به کار رفته در نظريات و پژوهشهاى مخاطبشناختى از استمرار زيادى برخوردار هستند.
پايدارى مخاطب به رغم تمام تغييرات، تا زمانى که رسانههاى جمعي وجود داشته باشند، معانى قديمى و واقعيتهاى کهن مربوط به مخاطبان نيز پايدار و مطرح خواهند بود. مدارک حاکى از سقوط رسانههاى جمعى هنوز تا حدودى متناقض هستند و ماشين عظيم محبوبيتساز صنايع رسانهاى انگيزهاى کمتر از گذشته براى حفظ و تشديد پديده مخاطبان جمعى نشان نمىدهند (حتى با اين که کانالهاى توزيعى متکثر گرديدهاند). فنآورىهاى رسانهاى جديد هم تنها به عنوان جايگزين رسانههاى قديم گسترش نمىيابند. انگيزههاى تجارى و صنعتى نوآورىهاى رسانهاى هم غالباً ريشه در صنايع رسانهاى قديم دارند و از طرف آنها تأمين هزينه مىشوند. بنابر اين، رسانههاى قديم خواهان رقابت با خود نيستند و فقط در صدد گستردن قدرت خويش هستند. شواهد اوليه حاکى از اين است که پيشرفتهاى جديد به محض تحقق (مثلاً کانالهاى بيشتر، دستگاه کنترل از راه دور، ابزار ضبط و پخش مجدد) به راحتى در تجارب، تصورات، و رفتارهاى مخاطبان ادغام مىگردند. مخاطبان نوآورىها را اقتباس مىنمايند و با مشکلات جديد انطباق مىيابند. مخاطبان جديد، رسانههاى جديد تجربه فنآورىهاى واقعاً جديد هنوز در مرحله بسيار ابتدايى خويش است. پژوهشهاى اوليه بر اين سؤال متمرکز هستند که آيا تقاضاى پايدار براى برخى از رسانههاى جديد - به ويژه خدمات (ويدئوتکست) دوسويه کامپيوتري، واقعيت محازي، و همه کانالهاى تلويزيونى ماهوارهاى - به اندازه قابل توجه وجود دارد يا خير. پاسخها نيز، بسته به شرايط محلى مربوط به امکان دسترسى به فنآورىها و نيز زمينه رسانهاى گسترده، از جايى به جاى ديگر متفاوت بوده است. گسترش مخاطبان رسانههاى دوسويه به مسأله توده بحراني نيز بستگى داشته است؛ اين مسأله که آيا آنقدر مشترک وجود دارد که متصل شدن به اين شبکهها و نيز عرضه انواع اطلاعات و ساير خدمات را توجيه کند؟ مشکل در اين است که پاسخها در درجه اول به وجود يک توده بحران بستگى دارند. هدف دوم پژوهشهاى اوليه شناختن ابعاد کيفى تجربه مربوط به فنآورىهاى رسانهاى جديد و بررسى چگونگى رتبهبندى رسانههاى جديد بوده است. از جمله عوامل به کار رفته سهولت استفاده و حضور اجتماعي اين رسانهها هستند. (Ric, 1984). سهولت استفاده با گسترش رسانههاى جديد و به دنبال افزايش سطح آشنايى با آنها بيشتر مىشود، اما مدرک معتبر در خصوص نحوه درک کيفيت تجربه با رسانههاى جديد هم بستگى به وجود تعداد زيادى از استفادهکنندگانى دارد که اين تجربه را داشته باشند. چالشهاى جديد شکى نيست که مفهوم مخاطب از جهات مختلف کهنه شده و نقش سنتى آن را در پژوهش، مدلها و نظريههاى ارتباطى زير سؤال رفته است. اما مىتوانيم همچنان به گونهاى رفتار کنيم که گويى هنوز مخاطب در دنياى بيرونى وجود دارد، البته تا حد زيادى شايد خويشتن را مىفريبيم. دلايل ترديد در مفهوم مخاطب هم ن ظرى و هم عملى هستند. مفهوم مخاطب، در روزهاى نخست گسترش پژوهشهاى ارتباطات جمعي، به جمع دريافتکنندگان (همزمان) واقعى يا موردنظر پيامها (در نقطه پايان فرآيند خطى انتقال اطلاعات) اطلاق مىشد. اين مخاطبان معمولاً هدف تبليغات و اثرگذارى رسانهها يا عامه مردمى بودند که اخبار و برنامههاى سرگرمکننده رسانهها را مىخريدند. برداشت فوق از مخاطبان به تدريج جاى خود را به نگرشى از دريافتکنندگان رسانهها داد که کم و بيش فعال، مقاوم در برابر اثرات رسانهها و در پى علايق و خواستههاى خويش - با توجه به زمينه اجتماعى و فرهنگى خاص خود - بودند. فرآيند ارتباطى نيز به ويژه به عنوان فرآيندى مشاورهاي، دوسويه، و تعاملي، مجدداً مفهومبندى شده است. در نظريه ارتباطات جمعى باور مهم و نسبتاً جديد حاکى است که مخاطبان رسانهها، بر اساس منطقها و گفتمانهاى متعدد، ساخته شده و به طور گزينشى تعريف مىشوند. مخاطبان مطلوب و مورد شناسايى آگهىدهندگان همان مخاطبان ارتباطگران واقعى رسانهها (خبرنگاران، فيلمسازها، نويسندگان و غيره) نيستند، همچنان که همان مخاطبان حاضر در بحثهاى مربوط به سياست، افکار عمومي، اثرات رسانهها، و علايق عمومي نيز نيستند. گردانندگان صنايع رسانهاى نيز، به نوبه خود، برداشتى از مخاطبان دارند که با سه تعريف فوقالذکر متفاوت و در اصل نوع خاصى از بازار مصرفى است که گونههاى فرعى بسيار دارد. دسته ديگرى از تعاريف به هنگامى مطرح مىشوند که مخاطبان توسط خود مردم و بر اساس علايق، توانائىها، سلايق، نيازها، ترجيحات، هويتها و تجارب اجتماعى و فرهنگى خود تعريف مىشوند. آنگاه که رويکرد خود مخاطبان در نظر باشد، امکان تعريف و شناسايى مخاطبان بيشتر از پيش خواهد شد. بر اساس اين رويکرد، ما با يک نوع واحد از تجمع اجتماعى سروکار نداريم بلکه با انواع بسيار متفاوتى روبهرو خواهيم بود که همگى در خور مخاطب ناميده شدن هستند. انواع متعدد فوق از جمله شامل اين مقولهها مىشوند: هواخواهان رسانهاي؛ گروههاى اجتماعى و سياسي؛ گروههاى قومي؛ اجتماعات محلي؛ مصرفکنندگان اطلاعات؛ گروههاى داراى علايق خاص؛ خردهفرهنگها؛ شيوههاى زندگي؛ فرهنگهاى سليقه؛ اجزاء بازار؛ و امثال آن.(1)
تاريخچه مخاطبان
منشأ اوليهٔ مخاطبان رسانهاى امروز در اجراهاى تئاترى و موسيقايى عمومى و نيز در مسابقات و نمايشهاى دوران باستان نهفته است. نخستين برداشتهاى ما از مخاطب به گرد آمدن مردم در يک مکان خاص اشاره دارد. تمام شهرهاى يونان و روم داراى يک تئاتر يا ميدانگاه بودند و بدون ترديد، حتى قبل از آن هم گردهمايىهاى غيررسمى براى اهداف مشابه يا بهجهت مناسبتهاى مذهبى يا دولتى مرسوم بوده است. مخاطبان يونانى - رومى ويژگىهاى بسيارى داشتند که امروز هم آشنا مىنمايند، از جمله:
- برنامهريزى و سازماندهى ديدن و شنيدن برنامهها و همچنين، خودِ اجراها
- ويژگى مردمى و مردمپسند وقايع
- محتواى سکولار (و نه مذهبي) اجراها - براى سرگرمي، آموزش، و تجربههاى تخيليِ عاطفي
- داوطلبانه بودن عمل افراد به هنگام گزينش و توجه
- تخصصى شدن نقشهاى نويسندگان، نقشآفرينان، و تماشاگران
- مکانمندى نمايش و تجربهٔ تماشاگران
از اينرو، مخاطب بهعنوان گروهى از تماشاگرانِ وقايعِ ماهيتاً سکولار، در بيش از دو هزار سال قبل جا افتاده بود. نهاد مخاطب داراى رسوم، قواعد، و انتظارات خاص خود نسبت بهزمان، مکان، و محتواى نمايشها و نيز شرايط ورود به محل نمايشها و نظاير اينها بود. اين نهاد نوعاً يک پديدهٔ شهرى محسوب مىشد که غالباً همبنيان تجارى داشت و محتواى آن نيز براساس طبقه و منزلت اجتماعى تغيير مىکرد. آنان که آموختهتر بودند براى استفاده از اجراهاى ادبى و موسيقايى جمع مىشدند در حالى که مردم عادى در برنامههاى رزمي، مسابقات، بازىها، کمدىها و سيرکها حضور مىيافتند.
حتى اين مخاطب اوليه نيز تنها يکى از عناصر موجود در نهاد وسيعتر نمايش بود که شامل نويسندگان، نقشآفرينان، توليدکنندگان، و کارفرمايان متخصص هم مىشد. پديدهٔ نمايشهاى عمومى زمينه را براى حمايت و سرپرستى و نيز سانسور فراهم مىکرد و مىتوانست در خدمت اهداف سياسى و مذهبى باشد. نمايشها موضوع بيانات اخلاقى و روشنفکرانه بودند و تحت نظارت مقامات قرار داشتند. فرهنگهاى ديگرى نيز در سراسر دنيا نهادهاى مشابهى براى نمايشهاى عمومى داشتند، هرچند که در مقايسه با سنّت يونانى - رومى از مشخصههاى شهري، سکولار و فردگرايانهٔ کمرنگترى برخوردار بودند.
چندين خصيصه، شکل اوليهٔ مخاطب را از معادل مدرن رسانهاى آن متمايز مىکند. مهمترين تفاوت در اين است که مخاطب دوران باستان در بند زمان و مکان بود. مخاطبان در يک مکان بهنام تالار جمع مىشدند تا نمايشها را ببينند و بشنوند و عکسالعمل خود را مستقيماً نشان دهند. اين امر بدان معنى بود که مخاطبان (اگرچه چندين هزار نفر)، در مقايسه با معيارهاى مدرن، بهاجبار بسيار محدود بودند. مخاطبان در محدودهٔ خود فعّالانِ بالقوهاى بودند که بر نقشآفرينان تأثير متقابل مىگذارند. نقشآفرينىها هم، به تمام معنا، بهصورت زنده اجرا مىشدند.
تجربه و وضعيّت مشترک آنها در چنين مخاطبانى بهنوبهٔ خود داراى يک زندگى بالقوه جمعى مىشدند که بر پايهٔ تجربه و وضعيّت مشترک آنها در لحظهٔ نمايش بود. شرايط فوق هنوز هم در مورد بسيارى از نمايشهاى عمومى معاصر - مثلاً در تئاترها و استاديومهاى ورزشى - حاکم است. شکلهاى مخاطبان همواره تنوع يافته و اختراع فنآورىهاى رسانهاى شکل جديدى از يک نوآورى اجتماعى غالب را ارائه کرده است. شکل نوين مخاطب، هرچند برخى از مفاهيم مخاطب اوليه را در خود دارد، ديگر داراى همان مصداق قديمى نيست. اين شکل جديد بهويژه از آن جهت که بسى بزرگتر، پراکندهتر، فردىتر و خصوصىتر شده، با مفهوم مخاطب اوليه متفاوت است.
ظهور مخاطبان رسانههاى جمعى عمدتاً با رواج کتابهاى چاپى آغاز شد. چاپ کتاب امکان ارتباط مؤثر با دوردستهاى زمانى و مکانى و نيز بهرهورى خصوصى را فراهم کرد. با کتاب بود که پديدهٔ جديد جماعت کتابخوان - يعنى افراد پراکندهاى که کتابهاى مشابهى را برمىگزينند - ايجاد شد. چاپ کتاب، که در اواسط قرن پانزدهم شروع شد، بهتدريج به عرضهٔ سازمانيافتهٔ متون نوشتارى غيرمذهبى منجر شد. افراد مىتوانستند اين کتابها را براى آموزش، سرگرمي، يا روشنگرى خودشان بخرند. اين امر مربوط به اواخر قرن شانزدهم بود، پيش از آنکه کسى بتواند آگاهانه از يک جماعت کتابخوان صحبت کند - جماعتى که با اهداف شخصى خود مىتوانستند کتاب بخرند، بخوانند و جمعآورى کنند. جماعت کتابخوان معمولاً در شهرها مستقر بودند و در حصار منزلت اجتماعى و زبان محدود بودند (هرچند ترجمه قبل از اين تاريخ هم رواج داشت). خوراک فکرى اين گروهها را بسيارى از ناشران و نويسندگان تأمين مىکردند و بعضاً هم توسط حاميان و بانيان پشتيبانى مىشدند.
البته در اين زمان کتاب تنها شکل رسانهٔ چاپى نبود و از اوايل قرن هجدهم، روزنامهها و نشريات ادوارى نيز توانسته بودند مشتريان ثابتى بهدست آوردند. در اين دوره، صنعت در حال گسترش چاپ غالباً بهدلايل سياسى و مذهبى تحت سانسور و مقررات ويژه قرار داشت. حتى قبل از اختراعات قرن نوزدهم، که توليدات رسانههاى چاپى را فراوان و ارزان کرد، جماعت کتابخوان يا همان مخاطبان مواد چاپى کاملاً تنوع يافته و تقسيمات درونى و تعريفهاى اجتماعى خاص خود را بهدست آورده بودند. اينها مقولههايى هستند که بهتدريج در پژوهشهاى مربوط به مخاطبان رسانهاى رسميت يافتهاند و امروزه با توجه به تفاوت بين انواع محتوا و نيز تفاوتهاى بين مردم - بهويژه براساس طبقه، منزلت و تحصيلات - تعريف مىشوند. علاقهٔ مردم به انواع محتواى رسانههاى چاپى غالباً با ويژگىهاى اجتماعى و مکان زندگى مرتبط بودند، همچنانکه اين عوامل اکنون با انتخاب نوع فيلم و رسانههاى الکترونيکى نيز مشترک هستند.
شيوههاى شناخت مخاطب تلويزيون
◊ رویکرد استفاده و رضامندی از رسانهها
در جهان کنونى فرآيند ارتباط جمعى با واسطه صورت مىپذيرد. اين واسطهها، که همان رسانهها هستند، افراد را در فضايى نمادين و متفاوت از دنياى روزمره گرد مىآورند و به اين ترتيب، کليّتى فرضى را به نام مخاطبان رسانهها ايجاد مىکنند. از ديدگاه جامعهشناختي، انبوه مخاطبان بخشى محدود از کليّتى به شمار مىروند که اندازهگيرى آن بسيار دشوار است، زيرا انبوه مخاطبان از جمعى ناپايدار و متغير به نام انسان تشکيل شدهاند.
در گذشتههاى دور، که کلام بهصورت مستقيم انتقال مىيافت، نظريهپردازان فن بيان و علم معاني، بر مبناى تجربههاى شخصى خويش، بهتدريج حجم وسيعى از اطلاعات نظاممند را دربارهٔ ويژگى پيامهاى کلامي، با اين فرض که بر شنوندگان بسيار اثرگذار هستند گردآورى کردند. بخشى از آن ذخيرهٔ اطلاعات کلاسيک به حيطهٔ تحقيقات نوين در زمينهٔ مخاطبشناسى نيز وارد شده است.
امروزه، براى تحقيق در زمينهٔ ارتباط رسانههاى جمعى و مخاطبان روشهاى متعددى بهکار مىروند که از اصول علوم اجتماعى و نيز علوم انسانى پيروى مىکنند. اين روشها در مواردى با يکديگر تشابه دارند، اما از نمود ظاهرى آنها چنين استنباط مىشود که همواره از موجوديت يکديگر آگاه نيستند؛هرچند، اخيراً، در اين زمينه هم، مانند بسيارى زمينههاى ديگر تحقيقات ارتباط جمعي، علائمى دالّ بر ارتباط در حال افزايش بين روشهاى گوناگونى تحقيق در زمينهٔ شناخت مخاطب به چشم مىخورد.
اصولاً، سنتهاى تحقيقاتى در سير تکاملى خود سه مرحله را طى مىکنند: روشنگري، يکپارچهسازى و گسترشيابي. روشنگرى از طريق تحليل مفهومى صورت مىپذيرد، يعني، در اين مرحله مفهومسازى به نحوى مؤثر انجام مىشود. در مرحلهٔ يکپارچهسازي، کار بازنگرى مطالعات قبلى و تلخيص و مرتب کردن آنها و سپس ساخت نظريه صورت مىگيرد. مرحلهٔ گسترشيابى شامل اکتشاف در قلمروهاى ناشناخته است که به انباشت اطلاعات جديد و در نتيجه، تقويت حيطهٔ موردنظر منجر مىشود.
مرز روشنگرى و يکپارچهسازى از يک سو و اکتشاف و تقويت از سوى ديگر، چندان دقيق و مشخص نيست؛ اما بهطور کلي، مىتوان دو فعاليت اول را مرکزگرا و دو فعاليت بعدى را مرکزگريز ناميد. هنگامى که محقق در مسير روشنگرى و يکپارچهسازى حرکت کند. همواره به مرکز حيطهٔ موردنظر تمايل دارد و زيرمجموعههاى موجود را مىپروراند و حواشى را به مرکز ربط مىدهد، اما در فعاليتهاى اکتشافى و تقويتي، محقق به سمت جلو و بيرون از حيطهٔ موردنظر حرکت مىکند و هميشه به حيطههاى جديدى نظر دارد که قرار است کشف و سرانجام به حيطهٔ اصلى افزوده شوند، بهگونهاى که آن حيطه توسعه يابد.
امروزه، در حيطهٔ ارتباط جمعي، پنج رويکرد اصلى در زمينهٔ شناخت مخاطب وجود دارد: تأثير رسانهها (effects research)، استفاده و رضامندى از رسانهها (uses & gratifications)، نقد متون ادبى (literary critism)، مطالعات فرهنگى (cultural studies) و تحليل نحوهٔ دريافت پيام (reception analysis).
تحقيقات در زمينهٔ تأثير رسانهها در نگرانىهاى گروههاى خاص اجتماعى نظير والدين، آموزگاران، سياستمداران و نيز تأثير رسانههاى جمعى نوظهور ريشه دارد. نگرانىهايى که در مورد آثار مخرّب رسانهها، بهويژه سينما و تلويزيون، در جامعه بهوجود آمد، موجب افزايش حجم تحقيقات در زمينهٔ تأثير رسانهها شد. نگاهى به تاريخچهٔ تأثير رسانهها نشان مىدهد که نتايج اين تحقيقات از تأثير شديد به تأثير ضعيف و بازگشت دوباره به تأثير شديد در نوسان است. همچنين، ويژگى اين تأثيرها کاملاً متغير است و بهطور کلى از تأثير کوتاه مدت، مستقيم و خاص، به تأثير بلند مدت، غيرمستقيم و پراکنده تبديل شده است.
در رويکرد تأثير رسانهها، پيامها را محرکهاى نمادينى تلقى مىکنند که براساس نظريههاى موجود دربارهٔ تأثير رسانهها، رسانهها آثار بسيار متفاوتى بر مخاطبان با ويژگىهاى اجتماعى و فردى متفاوت دارند. همچنين به زمينهٔ اجتماعىاى که فرآيند ارتباط را احاطه کرده توجه روزافزونى شده است.
بهطور کلي، شيوههاى تحقيق در زمينهٔ تأثير رسانهها بر روششناسى علوم اجتماعى استوار است. بر اين مبنا، در رويکرد تأثير رسانهها، روشهاى خاصى مانند تجربههاى آزمايشگاهي، تحقيقات ميداني، بررسىهاى پيمايشى با استفاده از پرسشنامه يا مصاحبههاى استاندارد، مشاهدهٔ آزمودنىها، مصاحبههاى عميق و غيره بهکار برده مىشود.
برخى از محققان ارتباط جمعى سعى کردهاند ديدگاهى ديگر را دربارهٔ مخاطبان رسانهها تکامل بخشند که در آن بر بررسى مفهوم استفاده از رسانهها بهصورت عملکردى اجتماعى و فرهنگى تأکيد شود. اولين قدمهاى چنين کوششهايى را دانشمندان طرفدار رويکرد استفاده و رضامندي برداشتهاند. آنها از اين مسئله شروع کردهاند که رسانهها براى مردم کاربرد دارند و استفاده از رسانهها برخى از نيازها و خواستهاى آنان را برآورد مىکند؛ بنابراين، اين محققان بنيان اوليهٔ رويکرد تأثير رسانهها را، که مخاطب را منفعل و گيرندهٔ صرف پيامهاى رسانه مىداند، رد مىکنند و در مقابل مخاطب را فعال و انتخابکنندهٔ محتواى رسانه فرض مىکنند. اين رويکرد، از همان ابتدا، بر نيازهاى شخصي، جهتگيرىها و فعاليتهاى تفسيرى مخاطب با ويژگىهاى اجتماعى و فردى متفاوت تأکيد مىکند. رويکرد استفاده و رضامندي نيز همانند رويکرد تأثير رسانه، بر روشناشى علوم اجتماعى مبتنى است. تفاوت اساسى اين دو شيوه اين است که تحقيقات در زمينهٔ تأثير رسانه روشهاى دقيق از پيشساخته و استانداردى دارد، در حالى که در تحقيقات استفاده و رضامندي روشها پيشساخته نيستند و شيوههاى طبيعىتر، مانند مصاحبههاى عميق و مشاهدهٔ آزمودنىها بهکار مىرود.
در تحقيقات استفاده و رضامندي از رسانه چندان به اثبات آثار مثبت و منفى استفاده از اين يا آن رسانهٔ جديد پرداخته نشده است. سير تکاملى اين رويکرد سه مشخصه دارد. اول آنکه تحقيق استفاده و رضامندي به اندازهٔ تحقيقات تأثير رسانهها يا شايد بيشتر، به اصل استفاده از رسانهها توجه داشته است. دوم آنکه اين رويکرد همواره فرد استفادهکننده از رسانهٔ جمعى را، که فعال است و انگيزه دارد، يکى از علل استفاده از رسانه دانسته است. سوم، از آنجا که تحقيق استفاده و رضامندي بر اصل استفاده استوار است، در آن جايى براى نگرانىهاى اخلاقى و سياسى باقى نمىماند. محققان شيوهٔ استفاده و رضامندي داورىهاى اخلاقى را ناديده مىگيرند.
امروزه، با وجود تفاوتهاى دو رويکرد تأثير رسانهها و استفاده و رضامندي، مىتوان ادعا کرد که تحولاتى که در اين دو رويکرد صورت گرفته، نوعى همگرايى در آنها بهوجود آورده است. از يک سو، ديگر در تحقيقات تأثير رسانهها از آثار کوتاهمدت، مستقيم و خاص سخن به ميان نمىآيد، بلکه آثار بلندمدت، غيرمستقيم و پراکنده مدّنظر قرار مىگيرد. همچنين، با اين رويکرد، مفهوم مخاطب هم تغيير يافته و از دريافتکنندهٔ غيرفعال پيام، به استفادهکنندهاى فعال که محتواى رسانه را انتخاب مىکند، تبديل شده است. از سوى ديگر، تحقيقات استفاده و رضامندي نيز، همانند رويکرد تأثير رسانهها، از روششناسى علوم اجتماعى تبعيت مىکند و روشهاى بررسى آن بسيار شبيه به روشهاى تأثير رسانهها است. اين امر موجب شده است اين دو رويکرد آن قدر به يکديگر نزديک شوند که در بسيارى از موارد، محققانِ ارتباط جمعى از رويکردى با عنوان استفاده و تأثير رسانه نام ببرند. اين نوع تحقيقات تا حدودى نشان مىدهد که چگونه استفاده از طبقات خاص اجتماعى از رسانهاى با نوع خاصى از محتوا در شرايط خاص، اثرى خاص بهوجود مىآورد و اين اثر خاص، به نوبهٔ خود، نوع خاصى از استفاده از رسانهٔ جمعى را ايجاب مىکند و اين تعامل همچنان ادامه مىيابد.
از جمله شيوههايى که به شناخت مخاطب مىپردازد رويکرد نقد متون ادبى است. بررسىهايى از نوع نقد متون ادبي، بر ساختار پيامهاى نوشتارى يا آثار ادبى تأکيد دارند. شايان توجه است که در نقد متون ادبى و نيز در تحقيق تأثير رسانهها، همواره معنا در ساختار محتوايى مستتر است. در نقد متون ادبي، ابزار تحقيق عبارت است از توانايى محقق در تفسير و طبقهبندى تحليلى که در متون نهفته است.
از همان ابتدا، يکى از کاربردهاى اجتماعى شيوهٔ نقد متون ادبى عبارت بوده است از نقشى که اين شيوه در خلق، نگاهدارى و انتقال تفسيرى معتبر از نقد متن، ايفا مىکند. اين شيوه از طريق نظام آموزشى و نيز نشريات مورد توجه عموم و خود رسانههاى جمعى به توجيه و انتقال فرهنگهاى در حال تغيير پرداخته است. در حالتى که گروهى از طرفداران اين شيوه، تحقيق و تدريس ادبيات و ديگر صور سطح بالاى فرهنگى را پادزهرى در مقابل رسانههاى جمعى و فرهنگ عامه مىدانند، گروهى ديگر بر بررسىهاى تاريخى و تطبيقى تأکيد مىکنند.
رويکرد مطالعات فرهنگى نيز از شيوههاى شناخت مخاطب است. راهبردهاى شيوهٔ بررسى فرهنگى در مورد تأثيرگذارى بر زندگى اجتماعى را از پارهاى جهات، مىتوان با راهبردهاى شيوهٔ نقد متون ادبي، قياس کرد. هر دو شيوه از راهبردهاى تفسيرپذيرى پيروى مىکنند که براى نظامهاى آموزشى کاربردهاى اجتماعى دارند. به هر حال، وجه تمايز بررسىهاى فرهنگى و نقد متون ادبى تعهد در خصوص فرهنگ است. اگر در نقد متون ادبي، تا حدودى تمايل به سوى نخبگان باشد، بررسىهاى فرهنگى گاه به تودهگرايى متمايل مىشود و ذهنهاى خلاق و جريانهاى مخالفى را که راهى به فرهنگ توده مىيابند، تحليل مىکند. همچنين، بررسىهاى فرهنگى با قرار دادن تعريف دقيق فرهنگ در دستور کار تحقيق در زمينهٔ ارتباط جمعي، بر ماهيت سياسى ارتباطات جمعى و چگونگى دريافت پيام آن تأکيد مضاعفى کردهاند.
هر دو رويکرد نقد متون ادبى و مطالعات فرهنگي، از نظر روش، بر روششناسى علوم انسانى مبتنى هستند؛ اين روشها مانند روشهاى علوم اجتماعى نظاممند هستند، اما نحوهٔ انتقال مفاهيم خاص به دريافتکنندگان آن مفاهيم را از طريق ساختارهاى محتوايى بهطور صورتبندى شدهاى توصيف نمىکنند.
آخرين رويکرد در امر شناخت مخاطب، شيوهٔ تحليل دريافت پيام است. اين شيوهٔ چارچوب نظرى خود را از علوم انسانى و علوم اجتماعى گرفته است. اين شيوهٔ بررسي، همانند مطالعات فرهنگي، پيام رسانه را مبحثى کردهاند که براساس اصول فرهنگى و گروهى طبقهبندى مىشود، در حالى که مخاطب را عامل معناسازى مىداند. از سوى ديگر، همانند رويکرد استفاده و رضامندي تلقى آن از دريافتکنندهٔ پيام، فرد فعالى است که مىتواند از نظر مصرف و استفادههاى اجتماعي، تأثير فراوانى بر رسانهها داشته باشد.
انواع استفاده از رسانهها
سؤال مربوط به ميزانهاى متفاوت استفاده از رسانه را به بهترين وجه مىتوان از منظر خود مخاطبان پاسخ گفت. بُرد رسانهاى متفاوت در اصل برآيند گزينشهاى مستمر مردم است. باوجود اين، استفاده از رسانه براى بيشتر مردم يک عادت بسيار پايدار و نيز برآيند تعداد بىشمارى از رفتارهاى انگيزهمند و مشخص است. برخى محققان معتقد هستند که ميزان قرارگرفتن افراد در معرض تلويزيون (يعنى زمانى که صرف تماشاى آن مىکنند) ويژگى زيربنايى و پايدارى است و به لحاظ تأثيرات آن بر گرايشها و رفتار افراد، با برخى مشخصههاى جمعيتشناختى نظير سن و تحصيلات، قابل مقايسه است. چنين باورى را مىتوان در مورد رفتارهاى رسانهاى ديگر - مانند خواندن يک روزنامه صبح يا عصر - نيز بيان نمود.
مردم غالباً از نظر عاطفى به رسانهاى خاص وابسته هستند و ميزان اين وابستگى را مىتوان به عنوان يک گرايش پايدار، که با استفاده عملى آنها از رسانهها همبستگى دارد، اندازهگيرى نمود. وابستگى به رسانهها در کل خود شکلى از هواخواهي است که به نوع خاصى از محتوا مربوط نمىشود.
ظاهراً بر سر اصولى که انواع اصلى رسانهها را مشخص و متمايز مىکنند اتفاقنظر زيادى وجود دارد. اما اين حقيقت که ميزان دلبستگى افراد به رسانههاى مختلف و رغب آنها براى استفاده از آنها، بسيار متغير است، به سؤال مربوط به بُردِ رسانهاى جهت متفاوتى مىدهد: اين که رسانهها، يا کانالها، يا پيامهايى که بالاترين رتبهها را (از نظر نسبت جمعيت تحت پوشش) دارند، الزاماً مؤثرترين آنها براى اهداف متفاوت نيستند، بلکه بايد شدت جذابيت نسبى آنها هم در نظر گرفته شود.
تاريخچه مخاطبان
◊ اختراع فیلم و سینما
◊ پخش تلویزیونی
◊ پخش رادیویی
◊ تغییرات اجتماعی و تکنولوژیک و دگرگونی طبیعت مخاطب رسانهای
منشأ اوليهٔ مخاطبان رسانهاى امروز در اجراهاى تئاترى و موسيقايى عمومى و نيز در مسابقات و نمايشهاى دوران باستان نهفته است. نخستين برداشتهاى ما از مخاطب به گرد آمدن مردم در يک مکان خاص اشاره دارد. تمام شهرهاى يونان و روم داراى يک تئاتر يا ميدانگاه بودند و بدون ترديد، حتى قبل از آن هم گردهمايىهاى غيررسمى براى اهداف مشابه يا بهجهت مناسبتهاى مذهبى يا دولتى مرسوم بوده است. مخاطبان يونانى - رومى ويژگىهاى بسيارى داشتند که امروز هم آشنا مىنمايند، از جمله:
- برنامهريزى و سازماندهى ديدن و شنيدن برنامهها و همچنين، خودِ اجراها
- ويژگى مردمى و مردمپسند وقايع
- محتواى سکولار (و نه مذهبي) اجراها - براى سرگرمي، آموزش، و تجربههاى تخيليِ عاطفي
- داوطلبانه بودن عمل افراد به هنگام گزينش و توجه
- تخصصى شدن نقشهاى نويسندگان، نقشآفرينان، و تماشاگران
- مکانمندى نمايش و تجربهٔ تماشاگران
از اينرو، مخاطب بهعنوان گروهى از تماشاگرانِ وقايعِ ماهيتاً سکولار، در بيش از دو هزار سال قبل جا افتاده بود. نهاد مخاطب داراى رسوم، قواعد، و انتظارات خاص خود نسبت بهزمان، مکان، و محتواى نمايشها و نيز شرايط ورود به محل نمايشها و نظاير اينها نظرات شما عزیزان:
kash mishod esme chandta ketab rajebe mokhatab shenasi ba nevisande bezari to sitet
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|